-
مرور خاطرات...!
شنبه 18 مردادماه سال 1393 18:14
سلام... داشتم فک میکردم که بعضی از یهویی ها بعضی وقتا قشنگن...و میشن مصداق این جمله که میگیم: "هرچه از دل برآید به دل هم میشینه"!! این پستم الان یهویی شد... تقریبا یه ساله که این وبلاگ بایگانی شده...هیچوقت تو این یه سال به اندازه ی این ماه ها حرف نداشتم...ولی همیشه تو تنهایی خودم مینویسم و خودمم که آنالیزش...
-
در هم...!!!
یکشنبه 27 مردادماه سال 1392 18:50
سلام دوستان عزیزم...ماه رمضونی که تموم شد عیدم که گذشت... بالاخره بخوایم نخوایم میگذره..!! چندوقتیه میخواستم درمورد یه چندتا موضوع حرف بزنم پست جدید بذارم.اما... به قول مهران مدیری "نمیدونم چرا هی نمیشه"!!!؟!!؟ خب خلاصه ی کلام: 1_ همیشه ی خدا مینا خانوم مثه همه توی این بی عدالتی ها خواه ناخواه خدارو مقصر...
-
نسل ما....!!!
پنجشنبه 30 خردادماه سال 1392 19:59
"این نسل دارد از دست می رود، این نسل در میان دو پایگاه تجدد و تقدم، دو قطب مجهز و شکل گرفته ی سنت و بدعت، املیسم و فکلیسم، ارتجاع و انحراف، مقلدین گذشته و مقلدین حال، کهنه پرست و غرب پرست، متعصب مذهبى و متعصب ضد مذهبى... تنها مانده و بى پایگاه و بى پناه... این نسل نه در قالبهاى قدیم موروثى مانده است و نه در...
-
نبود مادر منو دست پا چلفتی کرد!!!
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1392 20:57
ســــــلام...! خــــــب..اینو نگفته بودم که قراره مابین پستام یه وقتایی هم برم سراغ روزمرگی و نوشتن یه سری از حس و حال هایی که جزء خاطرات میشه تقریبا...!! شنبه 24 ام بود که مــــــادر عزیزم رفتن مشهد...!! همیشه تقریبا همین موقعه ها میرن با خاله ی بزرگوار...!! امسال برخلاف همیشه هی میگفت نمیرم مینا تو اذیت میشی,منم هی...
-
سالی که گاهی یادم میره شروع شده...!!!!
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1392 18:14
سلام...!!! ای بابا عجب دنیاییه این دنیای مجازی./.. میخوای بری نمیشه...میخوای بمونی خوش نمیگذره آخه.. چی بگم والا... این قالب...این عنوان ...حتی عنوان همین پست ...ا اصن انقد که ملموسه داره با لب و دهنت باز ی میکنه... خیلی چرخید تا شد این...حالا سعی کن بگی چطوره..بالاخره ماهم دنبال ازتقاء وبمونیم دیگه... و اما...سالی که...
-
دلم پره...!!!!!
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1392 18:14
تکرار غریبانه ی روزهایت چگونه گذشت ، وقتی روشنی چشمهایت ، در پشت پرده های مه آلود اندوه ، پنهان بود... با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکی ات ،از تنهایی معصومانه دستهایت ، آیا می دانی که در هجوم دردها و غم هایت،و در, گیر و دار ملال آور دوران زندگی ات، حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود ؟ سلام...البته بازم یه سلام...
-
درد...!!!
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1392 18:13
سلام دوستای خوبم...!!! بااینکه تازه مجددا شروعش کردم ولی خیلی حال نداشتم برای نوشتن... اما خب دیگه یه اجباریه که شیرینه...!!! همون ارتباط و حرف زدن با شماها منظورمه...خیلی شیرینه...!!! این موضوع پستم تا حدودی بی منظوره... اما شک نکن که از اختشاشات ذهن نویسنده اقتباس شده...,,, اصن موضوع به روزی هم هست...!! بخونش: فلان...
-
11آذر...کمی تا قسمتی خاطره...!!!
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1392 18:12
تولد انسان روشن شدن کبریتی است و مرگش خاموشی آن! بنگر در این فاصله چه کردی؟!! گرما بخشیدی...؟! یا سوزاندی...؟!! با خودم فکر میکنم سرنوشت آدما گاهی وقتا با یه اتفاق تغییر میکنه!! به کل مسیرش عوض میشه...!!حتی باهمین تولدها با همین مرگ ها... همه ی اینا انگاری اومدن که مارو بسازن... خوب یا بد...!!! نمیدونم نظرتون درمورد...
-
خط خون...!!
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1392 18:12
سلام..دوستان!! چه زود ماه محرم,دوباره تکرار شد...!! اگه یه شناخت کامل و اساسی از امام حسن (ع)و قیامشون داشته باشیم, مسلما یه نیاز اساسی احساس میشه برای وجود چنین ماه عزیزی...!! شعر "خط خون" ا ز بهترین سروده های "سید علی موسوی گرمارودی " رو براتون میذارم, خیلی باید دقیق و عمیق این شعر رو خوند, خط به...
-
مطفاوط...!!!
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1392 18:12
" و چیزى را که خدا بدان برخى از شما را بر برخى دیگر برترى داده آرزو نکنید . مردان را از آنچه کسب کردهاند بهرهاى است و زنان را از آنچه به دست آوردهاند بهرهاى است. و از فضل خدا بخواهید که بىگمان خدا به هر چیزى آگاه است " سلام... امیدوارم حال همگی خوب باشه,راستش من حس میکنم یه جورایی وبلاگم خیلی بدقیافه...
-
ما کلا خوبیم...!!
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1392 18:11
تقدیم به انسان...که آزادی و آزادگیش اهمیت دارد! آدم از بی بصری بندگی آدم کرد گوهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد یعنی از خوی غلامی ز سگان خوار تر است من ندیدم که سگی پیش سگی سر خم کرد... سلام.امیدوارم حال همگی خوب باشه!!! بعععله!خیلیا بودن که تو این مدت به روز نبودن من, احوالمو پرسیدن... ولی تاییدش نکردم یا سانسورش...
-
خدایا...الهی برات بمیرم...!!!
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1392 18:11
رمضان در راه است... رجــب، آمد و رفت. میگویند ماه خداست. خدایا قدر تو را ندانستم و گذشتم! شعبان هم، آمد و رفت. میگویند ماه پیغمبر خداست. خدایا معرفتم افزون نگشت! رمضان در راه است. میگویند ماه امّت پیغمبر است. .. خدایا کمک کن در این ماه عزیز، قَدرت را بشناسم و معرفت پیدا کنم!! میگویند روزه برای توست، و تو خود...
-
زنده گور کردن دختران....دیروز و امروز...!
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1392 18:10
سلام دوستان! این اولین پستیه که درسال 91اینجا نوشته میشه!امیدوارم سال خوبی داشته باشید! راستش قبل از عید یه لینکی دیدم از یه فیلم واقعی از پدری که سه دختر خودشو به قتل رسونده بود و تمام ماجرا توسط دختر بزرگ فیلم برداری شده بود و در آخرم با شلیک پدره به سمت دختر دوربین از دستش می افته. این ماجرا گفته شده بود که واقعیه...
-
ضدیت در شناساندن الگوها...
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1392 18:09
سلام! راستش یه موضوع خیلی کلی وجود داره درمورد شخصیت ها!! تو پست قبلیمون یه کم نظرات دوستان کشیده شد سمت الگو!! و اما الگوی ما ایرانی ها!یا ما مسلمونا... دقیقا چیزی که شاید تا مرز پرستش پیش میره!! از یه الگوی مذهبی مثل پیامبر اعظم گرفته تا مثلا علی دایی الگوی یه فوتبالیست! یه چیز عجیب بین ماایرانیا هست اونم اینه که...
-
دنیا!
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1392 18:09
خدایا ! رحمتی کن تا ایمان ،نان و نام برایم نیاورد ، قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم. تا از آنها باشم که پول دنیا را میگیرند و برای دین کار میکنند، نه از آنان که پول دین را میگیرند و برای دنیا کار می کنند.... خدایا ! به مذهبی ها بفهمان که آدم از خاک است... بگو که : یک پدیده ی مادی به همان اندازه...