*کـــــــوران غــــم و ســــختی*

*کـــــــوران غــــم و ســــختی*

به سراغ من اگر می آیی، نرم و آهسته بیا،مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من.
*کـــــــوران غــــم و ســــختی*

*کـــــــوران غــــم و ســــختی*

به سراغ من اگر می آیی، نرم و آهسته بیا،مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من.

مرور خاطرات...!

سلام...

داشتم فک میکردم که بعضی از یهویی ها بعضی وقتا قشنگن...و میشن مصداق این جمله که میگیم:

"هرچه از دل برآید به دل هم میشینه"!! این پستم الان یهویی شد...


تقریبا یه ساله که این وبلاگ بایگانی شده...هیچوقت تو این یه سال به اندازه ی این ماه ها حرف نداشتم...ولی همیشه تو تنهایی خودم مینویسم و خودمم که آنالیزش میکنم.خودمم که میخونمش و بعضیاشو ستاره دار میکنم...!


تو این مدت.تقریبا میشه گفت تو این سال جدید که الان دیگه تقریبا به نصفه کشیده شده...چیزایی رو به دست اوردم که هیچوقت نداشتم...اگرم داشتم ثابت نبود...همینا بود که یه عمر به جایی که بخوام "قرار و آروم "بگیرم..."فرار" میکردم...فرار از تمام لحظه های زندگیم...!!فرار از تمام خطاهام...


ولی وقتی یه جرقه به ذهنت میخوره نمیتونی غیر از "معجزه " به چیز دیگه ای تعبیرش کنی!

معجزه میتونه همین باشه که تو "عاقلانه  تصمیم بگیری " خیلیییییی خوب زندگیتو بررسی کنی...

ببینی کجاشو بد رفتی...وقتی بد رفتی چیکار کردی.....و الان چی ازت مونده...!

وقتی بتونی خوب فکر کنی...خوب با خطاهات برخورد کنی ,همین یه موهبت بزرگه...

همین یعنی خدا هنوز دستتو گرفته...!


تمام روزهایی که گذروندم ونهایتا به یه "تصمیم محکم " و " معجزه " رسیدم فقط خلاصه میشن به اینا که گذشتن و من تو دفتر خاطراتم خوندمش...!بد نیست شماها هم بخونین, شاید اگر دفتر خاطرات زندگیتنو بررسی کنین به چنین تصمیمی احتیاج داشته باشین :


1/روزهایی بودن که اونقدر نوسان توی زندگیم داشتم که احساس میکردم واقعا روال عادی و طبیعی رو نداره...!! نوسان ازاین جهت که یه روز اونقدر آرامش داشتم و درگیر آرامش بودم که انگار همین آرامش واسم کافی بود... و یه روز اونقدر تشویش و نگرانی توی وجودم بود که انگار هیچ بنی بشری نمیتونست بفهمه من چمه, حتی خودم!! اما در حالت کلی فقط اون روزا میخواستم که بگذره....بگذره و هیچوقت دیگه برنگرده...!!


"هرچه آید به سرم باز بگویم گذرد...وای از این عمر که با می گذرد , میگذرد...!!!!


-- الان به این رسیدم که نه...گذشتن فقط فراره ...فرار از اون چه که الان دارم...فرار از اونچه که الان هستم...و با گذشتن صورت مساله ی زندگیم هنوزم اشکال داره و ممکنه با گذشتن بدتر بشه...!!!الان فهمیدم که زندگی نباید یکنواخت باشه.اگه بشه میشه یه باتلاق...!!!



2/روزایی بودن که احساس میکردم تمام اخلاقیاتم ...حتی مهربون بودنم حتی محبتم ...ترحمه!!

احساس میکردم وقتی یه بچه ی  دست فروش کوچولو رو توی خیابون میبینم و بهش کمک میکنم این یعنی حماقت ..یعنی ترحم...یعنی دایه ی عزیز تر از مادر...!

از دنیا از ثروت و قدرت این دنیا...از این همه تیرگی و بدی  ناراحت میشدم و نتیجه ش فقط میشد عصبانیت و کلافه بودن و خالی کردن سر اطرافیانم...!!!


-- الان جواب اون روزام اینه که دنیای ما هرچی که هست بی ارزشه...اگر این حس من همدردی باشه یا ترحم..هردوش بده و خیلیا هستن که مقصرن...!!ولی فقط میتونم این آرزو رو کنم که یه روزی همه ی ماها توی داشتن "حداقل های زندگی" مساوی باشیم..!!


3/ روزایی بودن که حرفای بعضی آدما خیلی روم تاثیر میذاشتن ...اونقدر تاثیر میذاشت که باعث میشد فقط بشینم و ناراحت باشم..بشینم و اشک بریزم...شب تا صبح به حرفای مزخرفشون فکر کنم و حسرت بخورم...!!روزایی بودن که هرچی هم میخواستم خودمو راضی کنم که مینا مهم اینه که این حرفا حقیقت نداره, مهم اینه که تو خودتی.تو بدی نکردی...تو دلت صاف بود ...ولی نمیشد...فقط حسرت بود و ناراحتی و عصبانیت...!!!


-- الان به این رسیدم که :"هرگز نباید خطاهای آدما معرف شخصیتشون باشه...!!"

من , تو یا هرکسی که توی زندگیش خطا میکنه , باید بپذیره !! اونقدر بپذیره که مثه یه آینه جلوی چشاش باشه...روشن و دقیق!! هرچند تلخ...!!همینکه خودت پذیرفتی و باهاش روبه رویی و داری درست میکنی دیگه حرف دیگران اصلا مهم نیست...اینجا تو این مرحله دیگران هیچی نیستن...!!!هیچی...!!



4/ روزایی بودن که یه "عاشقانه ی ساده" زندگی منو پر از خوشبختی کرده...!

وقتی تمام روز رو با خانوادت میگذرونی شوخی مکینی میگی میخندی دعوا میکنی دعواهایی که تهش لجبازی و خنده ست..همین یه عاشقانه ی ساده ست که حاضری تا صبح ظرف بشوری,خونه رو تمیز کنی, دستورای باباتو اطاعت کنی , ولی همینا هیمشه همینطوری عاشقانه باهات باشن...!حاضری تا سیصد سال دیگه لباسای داداشتو اتو بزنی باهاش بگو مگو کنی ولی این داداش همیشه داداشت بمونه...!


-- الانم هنوز عاشق این عاشقانه های ساده ی زندگیمم و آرزو دارم همیشه باهاشون بمونم...همیشه...!!



*ماه مرداد رو دوست دارم بخاطر داداشم  که هفتم مرداد تولدش بود و برادر زاده ی گلم که 25ام تولدشه...!!

*تمام لحظه های خوب زندگیمونو  مدیون خداییم و خوبی دوستای  اطرافمون...

من خیلی از لحظه های زندگیمو مدیون فرزانه ام...هرچند شیخی بیش نیست!!!!


* ماه رمضونم مثه همیشه گذشت...ولی واقعا امسال بهترین ماه رمضون زندگیم بود...!!!


*دیگه از شب بیداری خسته شدم....واقعا دلم برای صبح زود بلند شدن و صبحانه خوردن تنگ شده...!!کاش یکی یه راه حل خوب بده...!!


*دنیای بچه ها دنیای خیلی قشنگیه...همیشه عاشق بچه ها بودم...

سال 93 فرناز عزیزم به دنیا اومد, بارها به این فکر کردم که دوس داشتم من الان جای اون بودم یا نه....


ولی اینکه اون بزرگ بشه و همچین خاله ی مهربونی  رو داشته باشه بهم غرور خاصی داد, خوشحال شدم که سایه ام بالا سرشه!! این حرفا اصن اعتماد به نفس نمیخواد که کلا مینا خانوم خیلی عالیه... کسی حرفی شکی داره عایا؟؟!!؟



نظرات 10 + ارسال نظر
مهدیه یکشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 07:09 ب.ظ http://bihamta2012.blogsky.com

سلام مینا خانوم گل گلاب
به به
بازم مث همیشه حال کردم با نوشته هات
خیلی خوب نوشتی
تصمیمات زیبا تو زندگی زیباترین خاطره ها رو میسازن و خطاها دردناک ترین ولی همین خطاها هستن که تصمیماتو میسازن چ خوب هم میسازن
حدودا 12 ، 13 سال پیش که تازه میرفتم سر کار دوست داشتم تمام تلاشمو بکنم واسه کارم
همیشه با خودم میگفتم چرا از این معلمای پیر و فرطوط استفاده میکنن اینا دیگه توان راه رفتن ندارن چ برسه به درس دادن و آموزش باید از جوونا استفاده کنن که بیشتر وقت بزارن رو بچه ها
ولی هرچی پیشتر رفتم ضربه های زیادی خوردم و تجربه های بزرگی کسب کردم فهمیدم نه !!!
همون معلمای پیر دنیایی از تجربه هستن و چ فکرایی خوبی دارن واسه همون بچه هایی که دل و جون براشون میدادن
فهمیدم
هوووو کو تا من پای اونا برسم
دردهای امروز ما مرهمی هستن بر روی زخمهایی که قراره در آینده واسه ما پیش بیاد
همیشه باید کارمون توکل به خدای بزرگ باشه
بسازیم با اونچه که داریم و بهترین استفاده رو ازش ببریم
همیشه با خودمون میگیم :
فردا این کار رو میکنم چند ماه دیگه این چیز رو بدست میارم سال آینده به اون هدفم میرسم چندسال دیگه حتما توی اون کارم پیشرفت میکنم
آره
همه این حرفا عملی میشه فقط باید بهای زیادی بهش بدی اگه بهش بها ندی و براش زحمت نکشی روزها و ماه ها و سالها میگذره و تو همونی هستی که بودی بدون هیچ تغییری
اونوقته که کلافه میشی و ناامید از زندگی
و اصلا دیگه زندگیت رو به میلت پیش نمیره
اگه بتونی تصمیمایی که داری رو از حالا عملیش کنی دل رو به خدا بسپاری و به فکر هدفت باشی و برا رسیدن به اون تمام تلاشت رو بکنی و حتی حاضر باشی واسه خاطر هدفت از سخت ترین پلها هم بگذری اونوقته که لذت میبری از زندگیت
اطرافیان سهم عمده ای دارن تو زندگی مثل مادر ، پدر ، خواهر و برادر و همسر
که هرچی جلوتر میره روابط ها کمرنگ تر میشه حتی وقتی میرسه که همین آبجی و داداشی که کنارت بوده و کلی سر به سر هم میذاشتین و دعوا میکردین و بعدم شوخی و خنده ، میره و مــــاه به مـــــــــاه نمیبینیش
گاهی وقتا حتی وقت نمیشه هفته به هفته سری به مادرتو پدرت بزنی و احوالی ازشون بگیری
گاهی وقتا اینقده خودتو درگیر کار میکنی که شب که برمیگردی حال و حوصله همسر و بچه هاتم نداری و فقط میخوای استراحت کنی
همه اینا هست اگه درست زندگی نکنی و برنامه نذاری واسه زندگیت
از حالا زندگی رو روی برنامه اساسی پایه ریزی کن
قدر تک تک لحظه هاتو بدون و از اونا به خوبی استفاده کن که دیگه قابل بازگشت نیستند
بارها افسوس خوردن مامانا رو دیدیم که میگن چشم بهم زدیم و جوونیمون رفت و هیچ کاری نکردیم
این حرفا بهترین گوشزده واسه ما
واسه ساختن آیندمون
پذیرفتن خطاها سرچشمه ایه برا بهتر دیدن و بهتر تصمیم گرفتن
باید زندیگیمونو بهتر از اونی که میخوایم بسازیم البته اگه بخوایم
......
ماه مرداد ، واقعا قشنگه بیست و پنجمش در سال 86 شروع زندگی دوباره من بود
توکل بر خدا
همون حکیم ... ایشالله خدا نگه هش داره واست و دوستای خوبی واسه هم باشید و بمونید ایشالله هردوتون خوشبخت بشین
ماه رمضون ، منم فک کنم امسال راحت ترین ماه رمضونم بود خیلی دوستش داشتم
آره منم مینا بیا یه فکر اساسی واسه بیدار شدن صبح بکنیم آخه اینجوری که نمیشه بهترین وقتامون داره میره بابا!
هی دنیای بچه ها خیلی زیباست همیشه عاشقش بودم عاشق بچه ها
ولی هیچ وقت نمیخوام به کودکی خودم برگردم
آخی فرناز ناز مث نگین
بله بله واقعا افتخاره خاله ای مث مینا رو داشتن ... جدی میگم چرا میخندی؟
..............
معذرت اگه خیلی از حرفام بی ربط با موضوع بود

سلام مهدیه خانوم عزیز
ای بابا خجالتمون ندین!!!

درسته تمام حرفاتون کشیده میشن سمت اینکه آدما با خوب زندگی کردن میتونن همیشه تجربه های خوبی به دست بیارن و حسرت هاشون کمتر بشه!
اوهوم پدر مادرا همیشه فداکاربودن و جوونیشون رو به پای بچه هاشون گذاشتن!!

بهلههه مرداد86مینا خانوم شوق اینو داشتن کهدبرا اولین بار عمه میشن!!

بله دیگه کار و بار ما افتاده با یه حکیم بزرگوار!!منم براش ارزوی خوشبختی دارم!
خب زنداداش شما که مثه من انقد دیگه دیر پا نمیشین!ولی خب شما راه حل بدین منکه به ذهنم نپیرسه!!
الاهی فدای هردوووشووون!!

عجب دور و زمونه ای شده عروس خواهر شوهرشو دست میندازه میخنده !!
نه بااااااباااا اتفاقا ربط داشت و خیلیم خوووووب بود

سرباز چهارشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:22 ق.ظ http://mylifedays.blogsky.com

منم ماه مرداد رو دوس دارم....به چندین . چند دلیل
سر نمیزنین دیگه؟! بی وفا شدیننن

بسیار خب!!
نه بی وفا نشدم کلا وبلاگمون خاک خورده بود ایشالله سر میزنم

نجمه دوشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 05:39 ب.ظ

سلام مینوووووو جووون خوبی رفیق
به به عجب آهنگی دلمونو برد

مینوووو خیلی همیشه خوب منویسی بخدا تعریف نمکنم !
سالهای عمر آدم خیلی مهمه که جه جورکی بگذره من خیلی وقته که زندگیمرو مود نیست یه جوری فقط مگذرونم .این بیتت خیلی قشنگ بود.واقعا حیف این عمر که داره با گذشتن مگذره.
ما خو هرچی گذشته مون رو مرور مکنم همش تکرار بوده رفیقک ...ولی خب سال اول دبیرستان رو زیاد مرو ر مکنم خدا شاهده هروقت یادت میفتم خندم میگیره همش خو پک و پوزبودی ...نگو خانم همش درحالت تفکر و علم و دانش بودن

به به عجب جمله قشنگی...به به
:"هرگز نباید خطاهای آدما معرف شخصیتشون باشه...!!"

سلاااام ...بیوینت کی اینجاهه...!!
چه عجب خانوم چاوشیان قدم رنجه فرمودن تشریف آوردن اصن ما خو دیه دارم غش و ضعف مرم ...

شما خو کلا کارتون درسته ولی خب درسته نباید با گذشتن بگذره...ولی هرموقع شروع کنی دیر نیست چاااااووووووشیان...

میگیرم مزنمتن...بیوین چقههههه سرزنش مکنییییی ...تفکر و زهرمار...
اولا خو اون موقع نوجوان بودم و هویت اصلیم شکل نگرفته بوده دوما خاطیری خیلی خداییش رو مخ بودی ...لایق این بودی که اخمت کنم...
ناخش بازی درمیاوردت با بچا...منم خومیدونی کلا اعصاب ندارم.
حالا شما ببخشت.

این جملای قشنگ از سرداررررر قلبته...با آب طلا بنویس

نجمه دوشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 05:48 ب.ظ

- من مرداد رو دوس ندارم بخاطر اینکه یکتا آدم ناخششششششتوش متولد شده

- فرزانه ؟
خوبه باشه برو با فرزانه خانم خوش باش

- بیا بروووو میناااااا .کی بود ثانیه شمکاری مکرد تا افطار؟

- خب چرا اصلا اولش شب بیدار شدی مثل جغد که حالا دنیال راه حلشی؟

-مینا چقه ژروا داری بخدا.من اصلا بچه دوست نمدارم..حالا مگم که مبارک باشه
یخده دسته گل برا خودت بفرست دختر...ولی حالا خداییش بچه خشی هستی ...ولی ما نمیدونم چه سری توش بود که اقه اخم ما مکردی

کدوم آدم ناخش دنیا اومده تو مرداد کله شو ببرم بذارم رو بدنشش؟؟؟

حسووووود خان...فرزانه دیه چیزیه که تو حسودیش کنی؟

خب ثانیه شماری تا افطار خو همه شیخا هم مکننبعدشم خب گشنه م مشدددد آخ یادم نیااااااار....مهم دل من بوده که معنوی شده خانم...!!
اون موقع مخاسم شب بیداری کنم ولی حالا نمخام.مشکلیه؟

تو خو کلا اصن آدم نیستی...دنیای بچا پراز قشنگیه تو اصن چشات نمیبینه نکبت !
ممنونم عزیزززززم...!!
مرررررررررررررررررگ ..بچه دوباره خو داری مگی...لیاقت میدونی یعنی چه؟لیاقتش نداشتیییی ...نکبت

علیرضا جمعه 31 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:43 ب.ظ http://aloonak14.blogsky.com

سلام مینا.خوبی؟ببخشید دیر اومدم!تازه از یه مسافرت طولانی برگشتم!

دقیقا همین طوره.مخصوصا هنر.هنری که آنی سر بزنه فوق العاده ارزشمنده.

نکته ی خیلی جالبی رو گفتی.این آنالیز و بررسی عاقلانه،چیزیه که می تونه نشونه ی خیلی خوبی باشه از بزرگ شدن و رشید شدن.وقتی آدم بتونه زندگی شخصی خودش رو از بالا نگاه کنه یعنی تونسته به درجه ی نسبتا خوبی از رشد و کمال برسه.خیلی هامون می تونیم زندگی دیگران رو آنالیز کنیم و نسخه های خیلی خوبی هم براشون بپیچیم.منتها این ک یک نفر بتونه زندگی خودش رو خوب و عاقلانه آنالیز کنه واقعا یه مهارت بسیار بالاتره.

1.تا یه حدودیش طبیعیه.ذات آدم هم استرس داره و هم آرامش.اما باید کاری کرد که نسبت بینشون ب خوبی برقرار باشه.
تاکید و اصرار زیاد ب جمله ی "این نیز بگذرد" مضره.شعری ک آوردی خیلی خوب تونسته این متضرر شدن آدمی رو بیان کنه.اما بعضی وقتا و به صورت گذرا و مقطعی می تونه مسکن خوبی باشه.می تونه یه جرفه و ی پرش برای آغاز حرکت جدید باشه.

2.حالا این ترحم چرا بده؟اگه ترحمی نبود آیا حس انسان دوستی و دست گیری از مظلوم باقی می موند؟

3.خوشبختانه یا متاسفانه تاثیرپذیریم از آدمای اطرافم کمه.شخصیت های کمی هستن که می تونن تاثیر عمیق رو افکار و رفتارم بذارن.اگه یادت باشه تو وبلاگم یه بحثی داشتیم درباره قضاوت درباره آدما.اونجا ی تفکیکی قائل شدم بین قضاوت شخصیتی و قضاوت رفتاری.گفتم ما جز در موارد خاص و خیلی لازم،مثل انتخاب همسر و شریک و رهبر،در بقیه موارد نباید قضاوت شخصیتی داشت.باید رفتار آدما رو،اگر و تنها اگر واسمون فایده ای داره،قضاوت کنیم و خوبی و بدی همون عمل خاصشون رو بررسی کنیم.حق نداریم رفتار موردی رو به شخصیت کلی تعمیم بدیم.دقیقا همین چیزی ک تو بهش اشاره کردی.

4.اگه کمی به درونمون رجوع کنیم خیلی خوب درک می کنیم که روزهایی از زندگیمون ک بی عشق گذشته،درگیر نوعی بیهودگی و تیرگی و کسالت خاصه.این عشق چه می خواد زمینی باشه و چه آسمانی.

تولد هردو عزیز مبارک.البته با تاخیر!
خدا شیخ شما رو حفظ بفرماید
ماه رمضون امسال من خیلی معنوی تر و پرعبادت تر از سال های قبل نبود.اما تو این ماه به شناخت ها و عقایدی رسیدم که واقعا خاص و تک بود.یه جورایی منو به تدین فکری بیشتر کشوند.
دقیقا.بعضی وقتا آدم واقعاا کلافه میشه از خواب صبح.دلش میخواد از ساعت 6 . 7 صبح بیدار باشه و مشغول! راه حلش هم همین زود بیدار شدنه.موثر ترین راهه.صبحا زود بیدار شو حتی اگه خیلیییی سختته.چند روزی این سختی رو تحمل کنی رو روال میفته.خود ب خود شبا هم زودتر خوابت می بره.

به به!به سلامتی.ایشاالله مث خودت خانم و باشخصیت و عاقل بشه!!!

سلام...خواشه میکنم خوش اومدی..!

اوهوم.من اکثرا زندگیمو آنالیز میکنم و خوب میتونم جمع وجورشکنم ولی اگه کم بیارم دیگهبه هیچ آنالیزی رو نمیارم...!!

خب مسلما وقتی میتونیم بگیم گذشته دیگه گذشته که اون موضوع چندان اهمیتی نداشته باشه وگرنه اگر اهمیت داشته باشه نیمتونیم راحت ازش بگذریم!!!

ترحم ذرسته که میتونه حس انسان دوستی رو درما ایجاد کنه ولی مشکلی روحل نمیکنه...هیچوقت این همدردی ما برای یه بچه ی فقیر نون و آب نمیشه!!هیچوقت من شخصا ازاین ترحمم خوشم نمیاد.حتی ازاینکه کمکی هم بکنم دلم آروم نیست چون یه کمک قطعی و جامع نیست!!ازاین بابت میگم ترحمش خوب نیست!!!

3/اوهوم یادمه!!!منم تقریبا تاثیرکمی از اطرافم میگیرم ولی خب به نظرم تاثیر گرفتن معقول خوبه ...آدما که همیشه خودشون کارشون و عقایدشون درست نیست!

4/اوهوم دقیقا...خداروشکر ازاین داشته هامون...!!

ممنونم...شما نباید بگی شیخ باید بگی خانوم حکیمی

خو تدین فکریکه بهتر از ایناست...!!خداراشکر...!!

نهههه اخه مشکل همینجاست که نمیتونم...امتحانش کردم.مامانم اگه بیاد سراغم بیدارم کنه. ممکنه عصبانی بشم و بداخلاقی کنم باهاشون...
یکی از دوستان پیشنهاد دادن صبح زود پاشم صبحونه اینا بخورم کارامو بکنم بعد دوباره بخوابم...که اینم نععع خوشم نیومد!

بهرحال ممنون از راهنماییت..

خجالتمون ندین تورو خدا

ر.س سه‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 10:03 ق.ظ

سلام مینا..خوبی؟!

خوشحالم که دوباره نوشتی..

بعدا میام کامنت مذارم..

فعلا

سلام ممنونم تو خوبی راسیه؟
مرسی ...
باشه حتما ..منتظرم

فرزانه جووووووووووووونت پنج‌شنبه 10 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 08:51 ب.ظ

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام مینی جونم
به قالب پاییزی...
پستت را خیلی وقت پیش ترا خوندم حسابی خووووووووب بود و معلومه از دل برومده بوده که این چنین به دل مانشست. قبلا صفحه نظر دهی برای ما باز نمیکرد

1. این مورد یک من را یاد «بی خیال» گفتنات میندازه! وقتی یه نگرانی بزرگ داری و میگی بی خیال انگار دارن آتیشم میزنن. به نظر من مقابل مشکلات نباید گفت بی خیال و میگذره بلکه باید به قول خودت صورت مساله را بررسی کرد وحلش کرد. ولی بعضی ناراحتی ها هم هستن که قابل حل کردن نیستن و تنها راه اینه که آدم صبر پیشه کنه و بگذاره زمان بگذره تا فشار وغم اون ناراحتی کمرنگ تر بشه.

2. به نظرم همدرد بودن بد نیست. کمک کردن به یه بچه هم حماقت نیست. درسته که با همدردی کردن نمیتونیم همه مشکلات را حل کنیم وحتی مثلا باکمک کردن به یه بچه فقیر نمیتونم مشکل کلی فقر همه آدمها را حل کنیم ولی به نظرم کمک کردن به یه نفر هم خودش یه دنیا کمک کردنه. همینکه با کمک کردنمون بتونیم زندگی و آینده یه بچه را عوض کنیم خودش برای اون بچه زندگیه... فک نکنم روزی بیاد که تو داشتن حداقل هامون مساوی باشیم. خوبه اندازه ای که ازدستمون برمیاد به پایین ترازخودامون کمک کنیم. شاید به چشم خودمون کاری نباشه و ترحم باشه ولی برای اون بچه خیلیییی چیزه!

3. "هرگز نباید خطاهای آدما معرف شخصیتشون باشه...!!" عالــــــــــــــــــــــــــــــی بود.
منم حرف دیگران متاسفانه برام مهمه! البته قبلنا بیشتر بود. حرف همه هم برام مهم نیستا اونایی که کلا کشک میگن که اصلا به حرفشون فکر هم نمیکنم ولییییی اگه طرف برام مهم باشه خوووویلی حرفش تاثیر گذاره برام.

4. الهی همیشه زندگیت پر از عاشقانه های ساده باشه!!
میدونی که یکی از عاشقانه های زندگی من خوش بودن و دل آروم بودن و شادبودن توعه

شورمندمون نکن رفیق!!! ما خاک زیر پاتیمخودت شیخی بیش نیستی

خدا فرزانه هات را زیاد کنه

سلام عزیز دل ...شیخ عزیز...!!!!!!

بله عزیزم در جریانش هستم...خوش اومدی حالا ...

1/اخه میدونی بعضی وقتا تنها چیزی که میتونم بگم اینه که بی خیال بشم...!!!تو شاید هنوز به اون درجه نرسیدی ولی واقعا بعضیث وقتا بی خیال گفتن تنها راهه...اما خیلی درده خیلی بده...!!!!!

2/شیاد اینطوری باشه ولی ببین من با یه کمک کردن جزئی فقط میتونم یه ذره همدردی کنم ولی دردشو تسکین نمیتونم بدم!!من نمگم عیب از آدماهه مگم اونا یه حامی بزرگ مخوان در حدی که دیه تو حداقل های زندگیشون کم نداشته باشن...!!این مشکل رو دولت اسلامی بیاد حل کنه نه ما....

3/خب مسلما آدمایی که مهم باشن هم تاثیر مذاره حرفشون هم از حرفشون تاثیر میگیریم!!کلا دیدی آدم وقتی یه نفر یه خطایی مکنه تا ابد اون برچشب روش میمونه و بااون خطا شناخته مشه؟!!؟

4/ قربونت برم مرررررسی....!!
خودتم یکی از عاشقانه های زندگیمی که همیشه برا بودنت از خدا باید تشکر کنم.همیشه.............

فعلا که فرزانه های زندگیمون دوتا شدن و دیه هیچییییییییییییییی....

پریسا شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 09:00 ب.ظ http://www.panaheamn.blogfa.com

می گویند :

شاد بنویس...!!

نوشته هایت درد دارند...!!

و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!!

گوشه ی خیابان شاد میزد...!!

اما با چشمهای خیس...سلام وب خیلی خوب و قشنگی دارید خوشحال شدم بهم سرزدید بازم بهم سربزنید خوشحال میشم.باافتخار لینک شدید لطفا منم بلینکید

سلام.مرسی پریسا خانوم.چشم

امید جمعه 13 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 04:05 ب.ظ http://the-law.blogfa.com

بسبار عالی..

خیلی مچکرم

رازهای پنهان چهارشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1395 ساعت 02:07 ب.ظ http://razehypenhan1.blogfa.com

با عرض سلام و ادب
وبلاگ شما هم بسیار زیبا و جالب هست . ضمنا از نظر لطف شما درباره وبلاگ بنده بشیار تشکر دارم . امیدوارم تبادل خوبی بین مان بوجود بیاد .
باتشکر

سلام.خیلی لطف داشتید.ممنون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد